دوست دارید فقط با فشار دادن یک دکمه پول دربیاورید؟
اینکه با زیرشلواری و در خانهی خودتان کار کنید چطور؟ آیا از جلسات شرکتتان متنفرید؟ ترجیح میدهید که دور دنیا را سفر کنید، ماجراجویی کنید و در سواحل مالدیو دراز بکشید، نه اینکه 50 سال از عمرتان را در یک دفتر کار جان بکنید؟
اگر اینطور است، پس احتمالا شما هم یک تریدر هستید دوست عزیز.
اما شما چه نوع تریدری هستید؟
آیا سالهای سال است تصمیاتی میگیرید که آهسته و پیوسته و محافظهکارانه هستند و سعی کردهاید خودتان را از ریسکهای بزرگ محفوظ بدارید؟ یا اینکه عجله دارید که در ترید ره صدساله را یک شبه بپیمایید، زودتر از موعد بازنشست شوید تا بروید دنیا را بگردید، غذاهای خوب بخورید و جنگل نوردی کنید؟
البته اینکه محافظه کار باشید اصلا شرمندگی ندارد. خیلی آسانتر است. اگر مدل بازی کردن شما اینگونه است، همین فرمان را ادامه بدهید و راهنمای پولدار شدن از طریق آلت کوینها را هم مطالعه کنید. از نظر من این روش برای افرادی که محدودیتهای خودشان را در زندگی دارند، زن و بچه دارند و نمیتوانند تمام روز به صفحهی مانیتور خیره شوند، بهترین روش است. نقشهی سادهای است و من هم از آن به عنوان یک بخش از برنامههایم استفاده میکنم.
اما یک استراتژی دیگر هم برای ترید کردن وجود دارد. این نوع استراتژی این پتانسیل را دارد که سود عظیمی به شما برگرداند، سودی که بیشتر مردم حتی خوابش را هم نمیبینند.
ترید تکانهای

این همان مدلی است که در آن سعی میکنید سوار بر موشک بشوید و بازار را در مشتتان بگیرید. شما فقط به دنبال نتایج آهسته و پیوسته نیستید، شما میخواهید پولدار شوید، میخواهید خیلی سریع پولدار شوید. 20 درصد سود نه، 1000 درصد یا 2000 درصد یا حتی 20هزار درصد سود.
غیرممکن است؟ حتی فکرش هم احمقانه است؟ دیوانگی است؟
شاید..
سوال اصلی این است که آیا این کار واقعا امکانپذیر است؟
گویا واقعا امکانپذیر است.
من از کجا میدانم؟ من تحقیق کردهام و تریدرهایی را دیدهام که واقعا این کار را کردهاند.
من در محضرشان نشستهام و از چشمهی جوشان داناییشان نوشیدهام. من گوش دادهام و یاد گرفتهام. من پول درآوردهام و پول از دست دادهام تا شما مجبور نباشید خودتان همهی اشتباهات را مرتکب شوید. دورهی آموزش دیدن من به اتمام رسیده است.
حالا آمادهام تا به شما نشان دهم که از استاتید افسانهای چه چیزهایی یاد گرفتهام. در این سری جدید از مقالهها، راهنمای غلبه بر بازارهای کریپتو، قصد دارم بهترین استراتژیها و رازهای این اساتید را با شما به اشتراک بگذارم.
بعضی از این افراد کلاسهای درس، گروههای خصوصی و جزوههای آموزشی دارند.
اما من هر آنچه آموختهام رایگان به شما آموزش میدهم.
میپرسید چرا باید همچین کاری کنم؟
چون ذاتم اینگونه است. من یک نویسنده، معلم و یک کارخانهی ایدهسازی متن باز هستم.
دانش باید آزاد باشد.
و یکی از راههای دانایی زمان حاضر این است که روشها و کارهای بهترینها را مورد بررسی قرار دهید.
من وقتم را با آدمهایی که آسمان به ریسمان میبافند تلف نکردم، بلکه به دنبال تکنیکهای عملی ترید کردن بودم.
و همین را هم به دست آوردم.
پس بیاید برویم سر مطلب و یاد بگیریم که چطور با بازار گلاویز شویم.
(اگر واقعا کاسه صبرتان سر رفته، بروید آخر مقاله و نمودارها را ببینید که نشان میدهد کریپتو چه روندی را در پیش خواهد گرفت. در واقع اگر صبرتان تمام شده، همین الان خواندن این متن را متوقف کنید چون بازار طوری طراحی شده که از افراد بیصبر پولشان را بدزدد!)
اساتید پنهان

احتمالا اولین چیزی که میپرسید این است که این افراد چه کسانی هستند؟
معیارهای من ساده بودند. میخواستم تریدرهایی را پیدا کنم که با مبلغی بین هزار تا 45 هزار دلار شروع کرده بودند و قبل از دو سال به میلیونها دلار پول رسیده بودند.
معیار دوم این بود که واقعا این کار را انجام داده باشند. همانطوری که تیم فریس در کتاب، 4 ساعت کار در هفته (4 Hour Work Week) میگوید، هیچ متظاهری حق ورود ندارد.
همچنین آدمهایی را نمیخواستم که کوین خریده بودند و نگه داشته بودند و بعد بزرگترین انفجار قیمت در تاریج اتفاق افتاده باشد. دنبال تریدرها بودم، افرادی که فقط خرید نمیکردند که نگه دارند.
بله، چنین چیزی ممکن است.
احتمالا هنوز باور نمیکنید چنین افرادی وجود دارند یا چنین چیزی ممکن است.
احمقانه است، نه؟ هیچکس نمیتواند بازار را شکست دهد.
باورتان بشود یا نه، من 5 تریدر مختلف را مورد بررسی قرار دادهام که این کار را انجام دادهاند.
در واقع از شما نمیخواهم که به چیزی اعتقاد پیدا کنید چون اعتقاد داشتن، دشمن هوش و ذکاوت است. تنها کاری که باید بکنید این است که با ذهنی باز نگاه کنید، گوش بدهید، یاد بگیرید و بعد خودتان تصمیم بگیرید. تک تک آن پنج نفر، 4 مرد و یک زن، تاکید میکنند که باید سیستمهای اعتقادیتان را محدود کنید و معتقدند که این کار باید قبل از هر عمل دیگری انجام شود.
جردن بلفورد، در گرگ والاستریت، گفته: «تنها چیزی که بین شما و هدفتان قرار دارد، همان داستان احمقانهای است که مدام به خودتان میگویید که به چه دلیلهایی نمیتوانید به اهدافتان برسید.»

دقیقا همین است. بیشتر مردم باور ندارند که امکان پذیر است یا فکر میکنند افرادی که موفق شدهاند خوش شانس بودهاند.
اگر فکر کنید میتوانید یا فکر کنید که نمیتوانید، در هر دو صورت حق باشماست. من هم از افرادی بودم که فکر میکردم چنین چیزی احمقانه است، اما بعد متوجه شدم که واقعا درست است. اگر باور نکنید که امکان پذیر است حتی نمیتوانید از جایتان بلند شوید و شروع کنید.
اما قرار نیست که فقط یه جور نیروی تفکر مثبت باشد که شما را جلو میبرد. تفکر مثبت فقط شما را به نقطه شروع میرساند. جایی که میتوانید یک میلیون دلار پول و یک لامبورگینی برای خودتان تجسم کنید، اما اینکه به آنها فکر کنید، باعث نمیشود که جلوی چشمتان ظاهر شوند. فقط سختکوشی، نظم و مطالعه میتواند چنین کاری کند. اشتباه کردن و درس گرفتن از اشتباهات میتواند.

اما اول از همه باید باور کنید که ممکن است.
میدانم با اینکه گفتم من 5 نفر را دیدهام که موفق شدهاند و با آنها کار کردهام، بعضیها هنوز هم باور نمیکنند. کار سیستم اعتقادی همین است. ذات ما اینگونه است که فکر کنیم درست میگوییم، حتی وقتی که اشتباه میکنیم. مسخره است اما کاملا واقعیت دارد.
اگر من وارد اتاقی شوم و بپرسم که رانندگی چه کسی بهتر از حد متوسط است، 90 درصد افراد دستشان را بالا میکنند. آن 10 درصد باقی مانده هم میدانند که سوال نکته دار است و مخفیانه باور دارند که بهتر از حد متوسط هستتند. همه فکر میکنند که رانندگیشان بالاتر از متوسط است.
اما امکان ندارد که همه متوسط به بالا باشند، و از این فقط یک نتیجه میشود گرفت.
بیشتر مردم به خودشان و به بقیه دنیا دروغ میگویند.
واقعیت یک چیز است و تصوری که شما از دنیا دارید یک چیز دیگر. وقتی که اعتقادات با واقعیت برخورد میکنند، اگر همراستا نباشند، واقعیت هر بار پیروز میدان است.
ممکن است فکر کنید که میتوانید هرچه دلتان میخواهد بخورید و ورزش هم نکنید اما بعد از اینکه چهل سال سیبزمینی سرخ کرده و برگر خوردید، آخرین و سختترین درس زندگیتان را یاد میگیرید.
پس این اولین درس از این تریدرهای افسانهای است.
ذهنتان را اصلاح کنید.
یاد بگیرید که خود واقعیتان را ببینید.
اگر نتوانید این کار را بکنید، به هیچ کجا نمیرسید. دقیقا مثل آن مسئله های تقسیم میماند که در مدرسه باید حل میکردیم، اگر مرحلهی اول را اشتباه میکردیم، تمام مراحل بعدی خودبهخود اشتباه میشدند.
نمیتوانید با یک فرض اشتباه شروع کنید و امیدوار باشید که نتایج درستی بگیرید.
اما چطور یادبگیرید که خودتان را بهتر بشناسید؟
سوال بپرسید.
در چه کاری مهارت دارید؟ در کدام کارها افتضاح هستید؟ وقتهایی که شکست میخورید، چرا شکست میخورید؟ در پاسخ دادن به این سوالات کاملا صادق باشید. آیا بیش از حد ترید کردید؟ آیا وقتی که حال روحیتان خوب نبود ترید کردید؟ آیا بیش از حد پول قرض گرفتید؟ آیا الگوهای خیالی میدیدید؟ آیا الگوهایی که میدید اصلا جواب میدادند؟ اگر بله، کدامها جواب میدادند و کدامها جواب نمیدادند؟
آیا فرض میکردید اگر یک پرچم نزولی را در توییتر یا یک کتاب معروف تحلیل تکنیکال دیدهاید صددرصد درست است؟ تا حالا به ذهنتان رسیده شاید تمام پرچمهای نزولی اشتباه باشند؟ چه کسی گفته که درست هستند؟ تا خودتان چیزی را تست نکردهاید آن را باور نکنید. اگر یک الگو چندین بار شما را به اشتباه انداخته است، از این به بعد آن را اشتباه درنظر بگیرید و به کارتان ادامه بدهید، تا زمانی که خلافش ثابت شود. انعطاف پذیر باشید. سازگار باشید.
اگر میخواهید در کاری مهارت پیدا کنید باید یاد بگیرید که نقاط ضعف و نقاط قوت خودتان را با دقت ببینید.
اگر نتوانید براساس واقعیت کارتان را شروع کنید، احتمالا هیچ کاری درست پیش نرود.
اول حقیقت، بعد بقیه چیزها.
ماهیگیری را یاد بگیرید
مرحلهی دومی که هر کدام از این اساتید ترید روی آن تاکید داشتند این است که ترید کردن کاری است که باید خودتان آن را یاد بگیرید.
اگر دنبال گروههای سیگنال هستید که بتوانید مثل ربات هر چیزی که آنها میگوید بخرید، باید بگویم که از همین الان بازنده هستید. اگر دلتان بخواهد میتوانید در این گروهها عضو شوید، اما فقط در صورتی که گروه برای این باشد که به شما ماهیگری را یاد بدهد، نه اینکه فقط ماهی های کوچک و حتی فاسد به شما بدهد.

میپرسید منظورم چیست؟
به یک نفر یک ماهی بدهید و او آن روز ماهی میخورد. بعد از آن به خاطر اینکه منتظر ماهی بعد است، از گرسنگی هلاک میشود. به یک نفر ماهیگیری یاد بدهید و تا آخر عمرش گرسنه نمیماند.
شما باید خودتان استاد شوید، نه اینکه تا آخر عمر پای منبر اساتید بنشینید و ته ماندهی غذای آنها را بخورید.
یادگیری ترید کردن یک فرآیند فعال است. باید خودتان پاهایتان را آب بزنید و این کار را یاد بگیرید.
باید پول از دست بدهید، پول بهدست بیاورید و دوباره از دست بدهید. باید وقتی که بردهای بزرگ میکنید و باختهای بزرگ میکنید، احساسات دیوانهواری را که به سمتتان هجوم میآورند لمس کنید. باید یک روز فکر کنید که خدا هستید و بازار هم خودپرداز شخصی شماست و یک روز دیگر بازار حسابی از خجالتتان دربیاید. بله، اوضاع اینگونه است. هیچکس نمیتواند هرآنچه نیاز دارید به شما یاد بدهد. خودتان باید یاد بگیرید!
اما به این معنی نیست که همین الان و همینجا نباید اصول اولیه را یاد بگیرید. حتی اگر نمیتوانیم آن را به طور کامل درک کنیم یا باور کنیم یا از آنها به خوبی استفاده کنیم، باید اصول را وارد ذهنمان کنیم، که آنجا ریشه کنند، شروع کنند به رشد کردن و جوانه بزنند.
گاهی اوقات برای درک بعضی چیزها آماده نیستیم. میگویند آدم احمق یک میلیون بار حقیقت را میشوند و آن را درک نمیکند اما آدم عاقل صد بار میشنود و بالاخره آن را درک میکند. هیچکس دفعه اول یا دفعه دوم یا حتی دفعه پنجاهم متوجه حقیقت نمیشود.
اما اصول اساسی در ناخوداگاه ما به صورت خاموش قرار میگیرند تا اینکه ناگهان یک جایی در مسیر وقتی که آماده هستیم به ما برمیگردند.
ود بروید و اساس (فاندامنتال) پروژه را بررسی کنید. وایت پیپر را بخوانید. پیگر تیم باشید. کانالهای اسلک (Slack) آنها را دنبال کنید. سعی کنید بفهمید با گذشت زمان موفق میشوند یا شکست میخورند. بعد میتوانید تصمیم بگیرید که میخواهید در نهایت روی آنها سرمایه گذاری کنید یا نه.
اما بروید و به هر دارایی یا کوینی که برای مدت طولانیتر وجود داشته توجه کنید و الگو را خواهید دید. مهم نیست زیکش باشد یا آمازون یا فیسبوک یا نتفلیکس یا طلا یا نفت یا شکر.
سعی نکنید یک الگوی بدون نقص پیدا کنید. یک الگوی مشابه و بدون نقص که همیشه هم دقیقا اتفاق بیفتد وجود ندارد. گاهی یک سهم یا کوین دچار موجهای زیادی میشود، خیلی بالا و پایین میشود یا مثل یک مار وحشی حرکت میکند اما در نهایت، آرام آرام اما بدون ترید یک حرکت قلهای و بعد سقوط برایش اتفاق میافتد.
رمز موفقیت این است که بدانید چطور در پایینترین قیمت بخرید و در بالاترین قیمت بفروشید.
این همان قسمتی است که افرادی که میخرند و نگه میدارند از دست میدهند. آنها وقتی که تریدرها نمیتوانند از تمام حرکت استفاده کنند به آنها میخندند. تریدرهایی که کمی زود خارج میشوند و انفجار دیوانهوار آخر را از دست میدهند. اما این تریدرها هستند جوجههایی بیشتری را آخر پاییز میشمارند چون بازار یا دارایی به خاطر اینکه آنها میفروشند و خارج میشوند کم کم در سرازیری قرار میگیرد و افرادی که فقط نگه داشتهاند 40 یا 85 درصد از سودشان را از دست میدهند.
استاد فروختن شوید.
اگر ندانید که چه زمان باید بفروشید و چه زمانی باید نگه دارید پس اصلا چه فایدهای دارد؟
وقتی که این موضوع را درک کردید و متوجه شدید که واقعیت است، آن وقت است که به طور مدام میتوانید بازار را شکست دهید.
و آن وقت است که شاید، فقط شاید بتوانید از شغلتان بیرون بیایید، به سمت بهشت بروید و باقی عمرتان را هرکاری دلتان خواست بکنید.
ترید خوبی داشته باشید.
هشدار: شما که بچه نیستید، خودتان تصمیم بگیرید پولی که با زحمت درآوردهاید کجا سرمایه گذاری کنید. من مشاور اقتصادی نیستم و این مطلب یک مشاوره اقتصادی نیست و اگر واقعا چنین فکر میکنید بهتر است به جای ترید پولتان را زیر بالشان بگذارید. چون در غیر این صورت اگر پولتان را از دست بدهید دیگران را مقصر میدانید.